عشق من، خدا...

عاشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــتقتم خدا جونم...
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

چت با خدا

05 مهر 1394 توسط زهره سادات

گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم… كاش می‌شد بهت نزدیك شم
گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵)
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم
دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲)
گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه
پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰)
گفتم: با این همه گناه… آخه چیكار می‌تونم بكنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
مگه نمی‌دونید خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌كنه؟! (توبه/۱۰۴)
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
ولی خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳)
گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳)
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵)
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌كنه؛ عاشق می‌شم! … توبه می‌كنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
خدا هم توبه‌كننده‌ها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲)

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك
گفتی: الیس الله بكاف عبده
خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/۳۶)
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار می‌تونم بكنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما
ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریكی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)
با خودم گفتم: خدا… خالق هستی… با فرشته‌هاش… به ما درود بفرستن تا آدم بشیم؟

 نظر دهید »

به تدبير خداوند ايمان بياوريم

05 مهر 1394 توسط زهره سادات

غروب يک روز باراني زنگ تلفن به صدا در آمد. زن گوشي را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتي خبر تب و لرز شديد دختر کوچکش را به او داد. زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکينگ دويد، ماشين را روشن کرد و به نزديک ترين داروخانه رفت تا داروهاي دختر کوچکش را بگيرد. وقتي از داروخانه بيرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله اي که داشته کليد را داخل ماشين جا گذاشته است. زن پريشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت که حال دخترش هر لحظه بدتر مي شود. او جريان کليد اتومبيل را براي پرستار گفت. پرستار به او گفت که سعي کند با سنجاق سر در اتوموبيل را باز کند. زن سريع سنجاق سرش را باز کرد، نگاهي به در انداخت و با ناراحتي گفت: ولي من که بلد نيستم از اين استفاده کنم. هوا داشت تاريک مي شد و باران شدت گرفته بود. زن با وجود نا اميدي زانو زد و گفت: خدايا کمکم کن! در همين لحظه مردي ژوليده با لباسهاي کهنه به سويش آمد. زن يک لحظه با ديدن قيافه مرد ترسيد و با خودش گفت: خداي بزرگ، من از تو کمک خواستم آنوقت اين مرد…! زبان زن از ترس بند آمده بود، مرد به او نزديک شد و گفت: خانم، مشکلي پيش آمده؟ زن جواب داد: بله، دخترم خيلي مريض است و من بايد هرچه سريع تر به خانه برسم ولي کليد را داخل ماشين جا گذاشته ام و نمي توانم درش را باز کنم. مرد از او پرسيد که آيا سنجاق سر همراه دارد؟ و زن فورا سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانيه در اتومبيل را باز کرد! زن بار ديگر زانو زد و با صداي بلند گفت: خدايا متشکرم! سپس رو به مرد کرد و گفت: آقا متشکرم، شما مرد شريفي هستيد! مرد سرش را برگرداند و گفت: نه خانم، من مرد شريفي نيستم. من يک دزد اتومبيل بودم و همين امروز از زندان آزاد شده ام!!! خدا براي کمک به زن يک دزد فرستاده بود، آن هم يک دزد حرفه اي! زن آدرس شرکتش را به مرد داد و از او خواست که فرداي آن روز حتما به ديدنش برود… فرداي آن روز وقتي مرد ژوليده وارد دفتر رئيس شرکت شد، فکرش را هم نمي کرد که روزي به عنوان راننده مخصوص در آن شرکت بزرگ استخدام شود.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

عشق من، خدا...

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس